بین انجام دادن کاری به شکل کارآمد و دور زدنش فرق زیادی هست.
برای راحتتر کردن هر کاری راههای زیادی وجود داره، چه کم کردن وزن باشه، یا مهارت جدید، یا پختن یه شام عالی. اما در زندگی هیچ «میانبر» بزرگی وجود نداره، و اگر برای پیدا کردن میانبر بیشتر از خود کار وقت میگذاری، بهتره از خودت بپرسی چرا اصلا میخوای اون کار رو انجام بدی.
سریعتر انجام دادن کار با دور زدنش فرق داره
ما همه دنبال میانبرهای مفید هستیم. میانبر کمک میکنه سریعتر تایپ کنی، ایمیلها رو سریعتر چک کنی، یا شام رو زودتر آماده کنی. این میانبرها انجام کار رو کارآمدتر و هوشمندانهتر میکنه. اما هر چه این حرکت «ترفندهای زندگی» بیشتر پا گرفت، آدمهای بیشتری دنبال پیدا کردن میانبر و «یه شبه پولدار شدن» رفتن، به جای اینکه واقعا تلاش کنن. البته اینها چیز جدیدی نیست، اما در عصر کارآمدی انگار این روش مقدس شده. و خیلیها انجام ندادن کار رو با سریعتر انجام دادنش اشتباه گرفتهان.
مثلا، کتابی که تیم فریس رو مشهور کرد رو در نظر بگیرین، «هفتهٔ کاری ۴ ساعتی». اون توی این کتاب ایده میده که با برونسپاری کارها و گذاشتن کسبوکارت روی حالت خودکار یا «اتوپایلوت» میتونی فقط با ۴ ساعت کار در هفته پول پارو کنی. این اصلا فکر جدیدی نیست، و حتی ذاتا توصیهٔ بدی هم نیست. در واقع هر کسی میتونه در مقیاس کوچکتر چنین کاری رو انجام بده: خودکارسازی حسابهای مالی، مدیریت مخارج رو راحتتر میکنه، و با کمک آوردن برای کارهای سادهٔ روزمره وقت بیشتری برای کارهایی که دوست داری پیدا میکنی.
ولی واقعا میشه پولدار شد و هفتهای چهار ساعت هم بیشتر کار نکرد؟ احتمالا نه. فریس به این خاطر تونست این سبک زندگی رو در بیاره که توی یه محلهٔ خوب بزرگ شده، به مدرسهٔ خوبی رفته، به دانشگاه خوبی رفته، کار خوبی پیدا کرده، و کلی پول درآورده. بعد یه شرکت فروشندهٔ مکملهای ورزشی راهانداخته، محصولی که هیچکدوم از ما بهش هیچ احتیاجی نداریم. خیلی خلاصه، اون یه مرد تحصیل کرده، پولدار، طبقهٔ بالا و بدون بچه است. اون از امتیازهای زیادی برخوردار بوده و اومده تا به آدمهایی در همون موقعیت مشورت بده. که خب اگر تو هم در چنین موقعیتی هستی خیلی هم خوبه، اما بیشتر ما برای درآوردن خرج زندگی هم باید زحمت بکشیم چه برسه به اینکه «ترفندهای» اون رو در زندگی به کار ببندیم.
اینها ترفندهایی برای کارآمدتر کار کردن نیست، این برای دور زدن کاره. این مرشدهای مدرن و کتابنویس، کار کردن رو یه اتلاف وقت احمقانه میدونن که باید از زندگی حذف بشه. همین تفکر دربارهٔ تلاش لازم برای وزن کم کردن یا یادگرفتن یه مهارت هم وجود داره. میخوای سریع وزن کم کنی؟ با قرصهای خوراکی دکتر فلان بدون هیچ تلاشی لاغر شو! میخوای زبان جدیدی یاد بگیری؟ راحته، با روش مدرن و ابداعی ما یک هفتهای یاد بگیر! مسخره است.
بله، ممکنه خیلی زود نتایجی هم ببینی، اما این نتایج خیلی سریع محو میشن، چون این «میانبرها» عادتهای متزلزلی ایجاد میکنه. تو رو فریب میده که به نتایج کوتاه مدت اما شکست در بلند مدت برسی، و آخرش از خودت میپرسی آخه کجای کار اشتباه کردی. دیر یا زود به این فکر میافتی که تو شخصا آدم شکستخوردهای هستی، خودتو سرزنش میکنی، و میری یه کتاب ترفند زندگی دیگه میخری که زندگیت رو از این وضعیت در بیاری.
بذار بازم از کاهش وزن مثال بزنم. محدود کردن کالری از محبوبترین میانبرهای کاهش وزنه. دلیلش هم ساده است: کمتر میخوری. حتی در طول رژیم یه کم کاهش وزن هم میبینی، پس در ظاهر میانبر داره جواب میده. ولی متاسفانه وقتی به یه رژیم عادی برگردی، دوباره وزنت هم برمیگرده. به خاطر اینکه رژیم غذایی درست نه شروع داره و نه پایان. رژیم غذایی، میانبر کاهش وزن نیست؛ اگر میخوای سالم باشی، باید در کنار ورزش یه رژیم سالم رو برای همیشه رعایت کنی. وقتی سعی کنی کار رو دور بزنی، نومید میشی، و خیلی راحتتر به عادتهای بدی که تو رو به اینجا رسونده برمیگردی.
هیچ میانبری نیست که جای تلاش واقعی لازم برای رسیدن به هدف رو بگیره. میتونی تندخوانی کنی، اما به بهای اینکه چیزی که خوندی بعدها به یادت نیاد. میتونی سریعتر و شدیدتر ورزش کنی، اما از تلاش و انرژی و وقتی که برای رسیدن به یه هیکل خوب لازمه، گریزی نیست. رمز کار هوشمندانه کار کردن و خلاص شدن از بخشهای یکنواخته، نه فرار از خود کار و تلاش.
«کار» رو چیزی نبین که دلت نمیخواد انجام بدی
مشکل اصلی اینجا، در فلسفهٔ ما دربارهٔ کاره. مردم کار رو یه چیز منفی میبینن که باید ازش دوری کرد، و این تفکر بدیه که به مردم قالب میکنیم. اگر واقعا میخوای تغییرات بزرگتری در زندگیات ببینی، باید این نگاه رو اصلاح کنی. باید کمتر در مورد تلاش لازم برای انجام کاری غر بزنیم و نق بزنیم. هدف از ترفندهای زندگی اینه که کارها رو سریعتر و مفیدتر و بدون اتلاف انرژی انجام بدیم، نه اینکه خودمون رو گول بزنیم که یه راه حل معجزهآسا برای بههمریختگی خونه یا مشغلهٔ کاری زیاد پیدا کنیم.
یاد گرفتن یه زبان نو، دستمزد بیشتر، کم کردن وزن، کار میبره – و اگر بدت میاد برای رسیدن به این چیزها تلاش کنی، شاید واقعا اونقدرها دلت نمیخواد که به این هدفها برسی. اگر واقعا میخوای زبان جدیدی یاد بگیری، انجامش باید یه تاثیر مثبتی روی تو داشته باشه، مثلا حس خوب یاد گرفتن چیزهای جدید بعد از هر جلسه کلاس. حتی ورزش، که برای بعضیها خیلی زور داره، نباید ترسناک باشه. کار شاید سخت باشه، اما آخر کار، تلاشت باید تاثیر مثبتی روی تو و روی هدفت بگذاره، حالا هر چی که میخواد باشه.
شغلت هم فرقی نداره. بله، خیلیها نمیتونن دنبال علاقهشون برن و شغلشون رو دوست ندارن. اما معنیاش این نیست که باید از کارت متنفر باشی. اگر دیدی دنبال هر راهی هستی که از زیر کار در بری، احتمالا وقتشه که شغلت رو عوض کنی. البته برای خیلیها گفتنش راحتتر از انجام دادنشه، اما دستکم میتونی سعی کنی همین کاری که داری رو بهبود بدی، یا اینکه سبکترش کنی و نقشهٔ فرارت رو بریزی. باز هم هیچ میانبری وجود نداره، فقط برنامهریزی هوشمندانه.
وقتی همیشه دنبال میانبری، کمکم از تلاش و کار واقعی منزجر میشی. این در بلندمدت ناگزیر تاثیر بدی روی تو میگذاره. رییست متوجه میشه که کارت رو درست انجام نمیدی، یه جای کار گند میخوره، یا مشتری خیلی سریع متوجه اشکالهای کارت میشه.
طبیعت انسان اینه که دنبال راهکارهای جادویی برای مشکلات معمولیه. حس خلاقیت نداری؟ یه مرخصی بگیر و یه سفر برو! وقتی برگردی ٪۱۰۰ خلاقتر از قبل میشی! افسردهای؟ ورزش کن تا همه چیز درست بشه! ولی متاسفانه واقعیت این شکلی نیست. نمیشه همینطوری کورکورانه یه توصیهای رو بپذیری و دنبال کنی و تصور کنی حتما به نتیجه میرسی. ما گاهی قربانی این طرز فکر میشیم و بعضی از این توصیههای مشکلگشای متحولکننده رو زیادی جدی میگیریم. ولی هیچ راهکار واحدی برای حل همهٔ مشکلات وجود نداره. برای خوشبخت بودن – حالا هر معنیای که برای تو داره – باید تلاش کنی؛ پس بهتره کار و تلاش رو فحش ندونی.
منبع: LifeHacker