در قسمت اول بهطور خلاصه به این پرداختیم که چرا اینقدر هوش در سطح جهان خواستار داره و باارزشه، و ده گام برای افزایش هوش خودمون گفتیم. اون مطلب چند نکته هم درباره این داشت که چرا خوندن و مطالعه مهمه، به عادتها میپرداخت، و اینکه از اشتباهات دیگران یاد بگیریم و هویت خودمون رو جلا بدیم.
در بخش دوم این مطلب، میخوایم نگاه دقیقتری به این موضوع داشته باشیم که موفقنرین آدمها برای باهوشتر شدن چه کار میکنن. افزایش هوش لازم نیست در حد وزنهبرداری المپیک سخت باشه – با داشتن نقشه درست میتونه خیلی هم سرراست باشه.
۹. از مهارتهای رهبری فعلی خودت استفاده کن
یه بچه هرچقدر در درجات تحصیلی جلو بره و از ابتدایی به دبیرستان و دانشگاه برسه، تعداد آدمهایی که روش تاثیرگذار هستن به تدریج به هزاران نفر میرسه. پدرومادر، معلمها، و دوست و رفیقهای خود آدم خیلی وقتها میپرسن که میخوای بعد از تحصیل دنبال چه کاری بری؛ امیدواری چهجور زندگیای داشته باشی؛ هدفهای مالیات چیه و خیلی چیزهای دیگه. اما چیزی که کمتر کسی در بچگی بهش توجه میکنه، هنر و علم رهبری کردنه.
قدرت رهبری در تمام دنیا یه هدف خیلی مهمه. رهبرها میتونن مشکلات رو سریعتر و کارآمدتر حل کنن، به نتایج بهتری برسن، و آدمها رو خیلی راحتتر و شناورتر توی نقشهای ایدهآلشون بگذارن. گاهی آدمها برای رسیدن به عناوین رهبرگونه کار میکنن؛ و گاهی آدم یه دفعه میبینه که برای هدایت یه گروه انتخاب شده. مهم نیست که در کدوم موقعیت قرار میگیری، یه نکته قطعیه: مطالب و دانش با کیفیت برای آموزش رهبری هنوز به خوبی در دسترس همه قرار نداره.
برای اینکه بتونی بهترین رهبر باشی، لازمه که یه جایی از بزرگترین رهبرها یاد بگیری. با این حال بیشتر مردم متوجه این نکته نمیشن که هر روز، آدمها رفتارهای رهبری از خودشون نشون میدن. رهبر یعنی هرکسی که بتونه روی دیگران تاثیر بگذاره. پس بله، درسته: هر کسی نمیتونه یه رهبر فوقالعاده باشه (دستکم نه امروز)، اما هرکسی با داشتن ذهنیت درست میتونه مهارتهای رهبری خودش رو صیقل بده.
رهبری کردن وادارت میکنه در حل مشکلات بهتر بشی چون مجبوری که مسئولیتپذیر باشی. رهبری کردن همواره یعنی تو در خط مقدم قرار داری، و برای صلاح گروهت باید تصمیم بگیری. رهبری کردن – که اغلب با ایثار هممعنی میشه – از درون خود آدم شخصیت باهوشتری میسازه.
۸. طرفداری کن
بله، بله، میدونم؛ بیشتر به نظر یه راه برای شروع دعوا میرسه تا باهوشتر شدن. اما نکتهای که به ندرت بهش توجه میکنیم اینه که وقتی در مسالهای جبهه میگیری مجبور میشی در مورد اون موقعیت خیلی خوب فکر کنی.
به عنوان مثال، با اینکه اتخاذ یه موضع سیاسی اغلب باعث بحث و جدل با آدمهای مخالفش میشه، همین تمرینیه که کمک میکنه به قضیه از چشمانداز بزرگتری نگاه کنی و کلیاتش رو بهتر ببینی. وقتی از یک طرف ماجرا طرفداری میکنی و ازش دفاع میکنی، خودت رو وادار میکنی دنبال اطلاعاتی بگردی که موضعت رو یا تایید و یا رد میکنه.
به بیان دیگه، برای جبهه گرفتن در یه موضوع لازمه که اول سطح دانشت از اون موضوع رو بالاتر ببری. زندگی کوتاهتر از اونه که با عقاید ناآگاهانه و ناپختگی بخوایم به پایان ببریمش، پس کشف اطلاعات جدید در مورد موضوع مورد علاقهات میتونه دانش تو – و هوش تو – رو متحول کنه.
۷. برعکس اکثریت حرکت کن
این هم از اون نکتههاییه که شاید در نگاه اول مسخره به نظر برسه، اما در نگاه دوم میبینی که خرد عمیقی در اون نهفته است. تقریبا همه میدونن که بیشتر معلمهای بزرگ رشد شخصی و موفقیت مالی، روشهای نامتعارفی برای رسیدن به این هدفها ارائه میدن. تونی رابینز، جیم ران، رابرت کیوزاکی، زیگ زیگلار، دیل کارنگی، ناپلئون هیل، گری واینرچاک، اوگ ماندینو، و صدها نفر دیگه همه بالاخره در جایی به این نکته اشاره کردهان که: ناهمرنگ با جماعت باش.
چرا بیشتر از نصف مردم برای یه خرج اضطراری لنگ چند صد هزار تومن پول میمونن؟ چون همه همون راه تکراری رو رفتن و زندگیهای تکراری و کمثمر رو دنبال میکنن. تکرار راهی که بیشتر مردم میرن چیزی نیست که بشه باهاش از بیشتر مردم جلو زد. حقیقت تلخیه، اما اگهخوب این نکته رو درک کنی و ازش بهره ببری میتونه پیروزیبخش باشه.
از حالا به بعد، هر وقت به مشکل متداولی برخوردی از خودت بپرس: «بیشتر مردم توی چنین موقعیتی چه کار میکنن؟» و بعد یه کار دیگه بکن. مثلا بیشتر مردم هر سال باید برای مریضیهای مختلف به دکتر برن چون مثلا سیگار یا اضافه وزنشون باعث شده مشکلات دیگهای براشون پیش بیاد. معلومه که وقتی این همه فستفود و غذاهای کمکیفیت بخوریم هم چاق میشیم و هم مریض. پس به جای اینکه مثل بیشتر مردم هر از چندی بری دکتر و کلی پول ویزیت و آزمایش و دارو بدی، میتونی راه دیگهای بری و با ترک سیگار یا کاهش وزن با رژیم مناسب مشکل رو ریشهکن کنی.
باقی جاهای زندگی هم همینطوره، میشه به جای دکتر رفتن دنبال حل مشکل از ریشه بود. چرا به جای اینکه همون راهی رو بری که همه دارن میرن، کمی برای خودت تحقیق نکنی؟ زندگی مجموعهای از یه مشت اتفاق و نقطهٔ جدا از هم نیست، همه چیز به هم پیوسته است، اگر بگردی ریشه بیشتر مشکلات رو میتونی جای دیگهای پیدا کنی. وقتی دنبالهروی دیگران نباشی، ممکنه به راهحلهای درخشانی برسی که قبلا تصورشم نمیکردی.
۶. حواست به قانون ۱۰ برابر گرانت کاردون باشه
گرانت کاردون کارشناس فروش و نویسنده در سال ۲۰۱۱ کتاب «قانون ۱۰ برابر» رو نوشت که یکی از محبوبترین کتابهای معاصر برای کارآفرینها شد. بهطور خلاصه، کاردون – از روی تجربههای مختلف تلاش و شکستش – میگه که رسیدن به موفقیت ۱۰ برابر بیشتر از حد انتظار مردم تلاش لازم داره. هوش وقتی رشد میکنه که این اشتیاق رو داشته باشی تا بیشتر از اون چیزی که تصور میکردی در توانت هست برای کارت تلاش کنی!
۵. ذهن ناخودآگاهت رو چابکتر کن
ما هر روز از ذهن خودآگاه خودمون استفاده میکنیم. ولی چیزی که بیشتر آدمها نمیدونن اینه که بخش خیلی خیلی بزرگی از فکرهای آدم ناخودآگاهه! چارلز داهیگ در کتاب «قدرت عادت» میگه که مغز برای این بیشتر از روی عادت کار میکنه تا تلاش لازم برای انجام هر کاری در شرایط مختلف رو به حداقل برسونه.
این یعنی برای اینکه هوش خودت رو بالاتر ببری، باید برای چابکتر کردن جریان فکر ناخودآگاهت تلاش کنی. این کار رو چطور بکنی؟ جلوی افکار درگیرکننده و سخت و احساسی رو نگیر، و بهطور کلی از موانع فرار نکن. هر بار که با ذهن خودآگاهت به مشکلی غلبه میکنی، یه نشونه است که در آینده هم میتونی خیلی کارآمدتر باز این کار رو تکرار کنی.
۴. هوش عاطفی خودت رو صیقل بده
هوش عاطفی از اون چیزهایی که در دهه گذشته اسمش زیاد شنیده شده، و خب واقعا مهم هم هست. با اینکه هوش عاطفی بیشتر یه برچسب کلی برای مجموعهای از خصوصیاته که خیلی قبلتر از این هم شناخته شده بودن، اما EI یا EQ اغلب تنها عامل تعیینکننده در موفق شدن یا نشدن یک آدمه.
پرورش و رشد هوش عاطفی کلا کار پرزحمت و سختیه، اما مهمه. آگاه بودن از احساسات خودت و مدیریتش نیاز به تمرکز و صبر زیادی داره، اما ارزشش رو داره. شاید بهترین روش موجود برای افزایش هوش عاطفی، این باشه که تمرین کنی به جای پاداشهای لحظهای به دنبال پاداشهای خیلی بزرگتر در آینده باشی.
۳. در ساختن لیست حرفهای شو
ساختن لیست یکی از عملیترین روشهاییه که برای تقویت حافظه وجود داره، همهٔ ایدههای ارزشمندت رو نگه دار و مثبت بمون – حتی در روزهای بد. همیشه، همیشه، همیشه قلم و کاغذ یادداشت دم دستت داشته باش – قیمت چندانی نداره و همیشه ارزششو داره.
۲. باطن رو درک کن
اینکه بتونی آدمها، وقایع و مفاهیم رو همونطور که هست ببینی یه مهارت ارزشمنده، اما درک باطن چیزها مهارت کاملا متفاوتیه. ریچارد برانسون توصیه میکنه که همیشه گوش کن – و با دقت هم گوش کن – چون بهترین راه برای درک باطن چیزهای مختلف در زندگیه. این راهیه که بتونی عناصر اصلی یه مکالمه، ارائه، یا رویداد رو کشف کنی، باطنی که معمولا از چشمت دور میمونه.
۱. از زندگی لذت ببر و استراحت هم بکن
در آخر، یادت باشه اینکه هر از چندی به خودت مرخصی بدی یکی از بهترین راههای افزایش هوشته! ما هر کار کنیم موجوداتی احساسی و لذتجو هستیم. تا وقتی که نتونیم کار رو با استراحت متوازن کنیم، نمیتونیم به شرایط بهینهٔ خودمون برسیم. صدها پژوهش و مطالعه تا به حال نشون داده که استراحت و خواب مناسب چقدر برای درست کار کردن بدن ضروریه. از استراحت خودت لذت ببر، چون دقیقا چیزیه که بهت کمک میکنه وقت کار خیلی بهتر تمرکز کنی.
منبع: LifeHack