در سن ۲۲ سالگی، من یکی از مراحل مهم زندگیم رو پشت سر گذاشتم: با مدرک مهندسی شیمی از دانشگاه فارغالتحصیل شدم. چهار سال سختی و دیر خوابیدن من رو به این لحظهٔ شاد رسونده بود – اما یه چیزی کم بود. بعد از اینکه این همه مدت به عنوان یه دانشجو هدفهای مشخص داشتم و میدونستم باید روی چی کار کنم و برای چه چیزی تلاش کنم، یکدفعه دیگه نمیدونستم مسیر پیش روی زندگیم چه شکلیه.
اون موقع تازه یک دوره کارآموزی رو تموم کرده بودم که کارم طراحی شیر ایمنی برای رآکتورهای شیمیایی بود. از این کار لذتی نمیبردم. در عوض بیشتر اوقات نگران بودم که مبادا باعث بشم به کسی آسیب برسه، یا حتی بدتر از اون. قبل از اون، تمام توانم رو بر روی مهندسی شیمی گذاشته بودم، اما حالا که به این نقطه رسیده بودم، دیدم که دلم نمیخواد شغلم این باشه.
چیزی که دلم میخواست میتونستم با تجربه امروز به اون منِ ۲۲ ساله و مضطرب بگم، اینه که: رشتهٔ تو، سرنوشتت نیست.
در واقع شغل اولت هم سرنوشت تو نیست. من مهندسی رو کنار گذاشتم و در یه شرکت حسابداری بزرگ مشغول به کار شدم، با وجود اینکه چیز زیادی هم از امور مالی نمیدونستم. بعد از اون مدتی در یه شرکت سرمایهگذاری جسورانه کار کردم و بعد وارد یه استارتاپ بازاریابی اینترنتی شدم.
در اون زمان، دست و پا میزدم که جای خودم رو پیدا کنم، اما حالا که به گذشته نگاه میکنم میبینم اون انتخابهای اولم انتخابهای خوبی بوده. اینقدر هم نگرانی نداشت! در واقع، چیزی که از این چرخیدنها یاد گرفتم، همون حرفیه که به فارغالتحصیلهای امروز میزنم.
صبور باش: تو مشتاقی، پر انرژی هستی، سرت پر از ایده است، اما قبل از این بدویی و ایدههات رو جلوی هیات مدیره بگذاری، اول کمی آروم باش و گوش کن. یادگیری در دانشگاه تموم نمیشه؛ این تازه شروع راهه. از تازهواردی خودت استفاده کن تا همه چیز رو ببینی و نکتههایی که میتونی رو درباره محیط کارت، سازوکار و روابط بین افراد، روال تصمیمگیری، سبک ارتباطات و چیزهایی از این قبیل یاد بگیر. به این انتقال از کلاس درس به دنیای واقعی دقت کن، و اشکالی نداره اگه همه چیز رو بلد نباشی. وقت زیاد داری!
تنوع بده: حتی اگر فکر میکنی مسیر شغلی ایدهآلت رو پیدا کردی، باز هم ذهنت رو باز نگه دار و تا جایی که میتونی در اوایل زندگی کاریت، با چیزهای مختلف آشنا شو. چیزی که من از تجربهٔ مشاوره دادنم یاد گرفتم، اینه که آدم نمیدونه چه چیزی رو نمیدونه. و اگر کنجکاویتو حفظ نکنی، پذیرای مهارتهای جدید، مسئولیتهای جدید، و دیدگاههای جدید نباشی، نمیتونی به رشد و تحولت به عنوان یه آدم کاربلد و حرفهای ادامه بدی. الان وقت کشف و تجربه است؛ بعدا هم میتونی متخصص بشی.
مربی پیدا کن: حالا که خودم مدیرعامل هستم، دیگه نیروهای جدید مثل قبل برای مشورت گرفتن مستقیم پیش من نمیان. حدس میزنم که تصور میکنن من پرمشغلهتر یا «مهمتر» از اونم که وقتم رو برای چنین چیزهایی بگیرن یا اینکه میترسن ناوارد و ناپخته به نظر برسن. درحالیکه ابدا اینطور نیست. من از صحبتهایی که با همکارانم دارم میدونم که همه ما حس میکنیم وقتی که یه کارمند ردهپایینتر یا تازهکار میخواد از تجربه ما استفاده کنه، وظیفه ما است که بهش کمک کنیم. به هر حال همه ما روزگاری در موقعیت اونها بودهایم. پس نترس از اینکه از همکاران ردهبالاترت کمک بخوای، و موقع صرف چای و قهوه سوالات خودت رو بپرس. شاید حتی یه مرشد خوب برای زندگیت پیدا کردی.
همیشه یاد بگیر: اگر فقط یه نصیحت باشه که بخوام به کسی بکنم، همینه. تا وقتی هنوز توی این بازی تازهکاری، ریسک کن و چیزهای ناآشنا رو امتحان کن. راستش، تمام پیشنهادهای دیگهٔ من تهش به این میرسه که ذهنیت یادگیری خودت رو حفظ کنی. اگر برای گوش دادن، و بیرون زدن از دایرهٔ راحتیات وقت بگذاری، و از همکارهای باتجربهترت راهنمایی بگیری، همیشه رشد میکنی. و این در تمام طول مسیر حرفهایت از تو یه عضو ارزشمند برای تیم میسازه، فرقی نداره که سر از کجا دربیاری.
زمانی که من فارغالتحصیل شدم، از شاخه به شاخه پریدن به چشم مردم کار خوبی نبود و نشونه تعهد نداشتن و جدی نبودن در کار بود. اما یه کارمند امروزی تا سن ۴۰ سالگی بهطور متوسط ۱۲ شغل مختلف داشته. امتحان کردن شغلهای جدید و تحول مداوم به عنوان یه آدم حرفهای حالا یه مسئله عادی شده، و بخشی از مسیر به شمار میاد. ابزارهایی مثل یادگیری آنلاین به آدمها این فرصت رو میده که خودشون رو تغییر بدن و همون زندگی که دوست دارن رو بسازن، به شکلی که پیش از این ممکن نبود.
اگر ۲۲ ساله هستی و تازه داری وارد دنیای کار میشی، با ذهن باز و کنجکاوی بدون مرز به سراغش برو. ذهنیت یادگیری نه فقط به درد تمام زندگیت میخوره، بلکه این مسیر رو جذابتر و پرثمرتر هم میکنه.
منبع: Udemy